سفارش تبلیغ
صبا ویژن



افسانه - بیقرار تو

با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه میخواند
      نیمه شب در کنج تنهایی

***

بی گمان روزی ز راهی دور
میرسد شهزاده ای مغرور
میخورد بر سنگ فرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور باد پیمایش
میدرخشد شعله ی خورشید
                 بر فراز تاج زیبایش
***
تارو پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از زر و گوهر...
...
...
***
میکشم زین شهر غمگین رخت
مردمان با دیده ی حیران
زیر لب آهسته میگویند:
((دختر خوشبخت...))  فروغ فرخزاد.

 

با عرض معذرت از آقایون این پست مخصوص دخترای  عزیز بود..

Frist laydies

دیگه...

اگه دوست داشتید بقیه شو هم  بخونید در قسمت نظرات امر بفرمایید ...

 

از بازدیدتون متشکرم.



نویسنده » توتیا . ساعت 7:11 عصر روز سه شنبه 87 آبان 21