بلور رؤیا
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
هر لحظه میچکید ز مژگان نازکم
بر برگ دستهای تو شبنم سپید
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر عود و نالهء اسپند و ابر دود
محراب راز پاکی خود رنگ میزدند
پیشانی بلند تو در نور شمع ها
آرام و رام بود چو دریای روشنی
با ساقهای نقره نشانش نشسته بود
در زیر پلکهای تو رویای روشنی
من تشنهء صدای تو بودم که می سرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش می کنند
افسانه های کهنهء لبریز راز را
ینم 1 شعر از فروغ امیدوارم خوشتون بیاد.
نویسنده » توتیا . ساعت 6:10 عصر روز سه شنبه 90 مهر 26
در قیر شب
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است
.
رخنه ای نیست در این تاریکی
:
در و دیوار بهم پیوسته
.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
.
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
.
روزگاری است در این گوشة پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
.
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
.
می کنم هر چه تلاش،
او به من می خندد
.
نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود
.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود
.
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
.
جنبشی نیست در این خاموشی
:
دست ها، پاها در قیر شب است.
نویسنده » توتیا . ساعت 7:25 عصر روز یکشنبه 90 اردیبهشت 11
سلام دوستان.شهادت امام حسین(ع)رو بهتون تسلیت میگم امیدوارم بتونیم از این روزا نهایت استفاده رو ببریم و حداقل کمی حسینی تر زندگی کنیم.ببخشید زیاد وقت ندارم که به وبم برسم.بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
نویسنده » توتیا . ساعت 7:48 عصر روز یکشنبه 89 آذر 21
نویسنده » توتیا . ساعت 1:51 عصر روز یکشنبه 89 آبان 16
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوستان
خییییییییییییییییییلی سرم شلوغه.مرسی که نظر دادید.
و به شکوفه جونم هم تبریک میگم منم دقیقا مثل تو شدم گلم واقعا خیلی خوبه
نویسنده » توتیا . ساعت 3:11 عصر روز جمعه 88 آذر 20